سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
jiyar
جمعه 90 خرداد 6 :: 11:4 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

رساله‌ی مقولات

ازموعظه‌ی دوم

مست باش ومخروش،گرم باش ومجوش،شکسته باش وخاموش،که سبوی درست را بدست برند و
شکسته رابدوش کشند، نجات خواهی مبتلاشو، بقاخواهی از پی فناشو. اگرداری طرب کن
و اگر نداری طلب کن. یارباش واغیار مباش...

کمال انسان به تصرف دل است، باقی مثال آب وگِل است. اگر یار اهلست، صحبت با
اهل بدرقه‌ی دل وجانست و صحبت با نااهل تفرقه‌ی خانمانست، آن مصاحبیست برای
افزودن جان وین مصاحبیست برای ربودن نان. مصاحب اول را شفیق جان خوان ومصاحب
نااهل رارفیق نان دان...

 




موضوع مطلب :
جمعه 90 خرداد 6 :: 9:10 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی
گورستان می‌برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می‌زند و خدا و پیغمبر را به
شهادت می‌گیرد که « والله، بالله من زنده‌ام! چطور می‌خواهید مرا به خاک
بسپارید؟ اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به
مردم کرده ومی‌گویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ می‌‌گوید. مُرده.مسافر حیرت زده
حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند
مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت
دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را
گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می
کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول
نمی‌افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش می‌بریم، زیرا که دفن میّت واجب
است و معطل نهادن جنازه شرعا جایز نیست.


کتاب کوچه /ب2/ص1463 -احمد شاملو





موضوع مطلب :
جمعه 90 خرداد 6 :: 8:55 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

کاش می دانستی

بعداز آن دعوت زیبا به ملاقات خودت

من چه حالی بودم!

خبر دعوت دیدارت چونکه از راه رسید

پلک دل باز پرید

من سراسیمه به دل بانگ زدم

آفرین قلب صبور

زود برخیز عزیز

جامه تنگ در آر

وسراپا به سپیدی تو درآ.

وبه چشمم گفتم:

باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس؟

که پس از این همه مدت ز تو دعوت شده است!

چشم خندید و به اشک گفت برو

بعداز این دعوت زیبا به ملاقات نگاه.

و به دستان رهایم گفتم:

کف بر هم بزنید

هر چه غم بود گذشت.

دیگر اندیشه لرزش به خود راه مده!

وقت ان است که آن دست محبت ز تو یادی بکند

خاطرم راگفتم:

زودتر راه بیفت

هر چه باشد بلد راه تویی.

ما که یک عمر در این خانه نشستیم تو تنها رفتی

بغض در راه گلو گفت:

مرحمت کم نشود

گوییا بامن بنشسته دگر کاری نیست.

جای ماندن چو دگر نیست از این جا بروم

پنجه از مو بدرآورده به آن شانه زدم

و به لبها گفتم:

خنده ات را بردار

دست در دست تبسم بگذار

و نبینم دیگر

که تو برچیده و خاموش به کنجی باشی

مژده دادم به نگاهم گفتم:

نذر دیدار قبول افتادست

ومبارک بادت

وصل تو با برق نگاه

و تپش های دلم را گفتم:

اندکی آهسته

آبرویم نبری

پایکوبی ز چه برپا کردی

نفسم را گفتم:

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

چاه دنیا سر به سر نوک سنان و خنجر است پا به این ره کی نهد آن را
 که چشمی بر سر است
 سر به بالین چون نهد آن را که دردی در دل است خواب شیرین چون کند آن را که 
 شوری درسراست
هفت کشور گشتم و درمان دردم کس نکرد یارب این درمان دردم 
 در کدامین کشور است
 پارسایی راست ناید، یار ما آسوده باش حقه بازی دیگر و 
 شمشیربازی دیگر است
 راست بنگر جانب این پیرزال کج نهاد کین جلب، پیوسته رنگین 
 بار خون شوهر است
 درفراقم، یاد آن شب همچو آب و آتش است در مزاقم، حسرت آن لب 
 چو شیر و شکراست
 از خرابات و حرم، چیزی نشد حاصل رضی این قدر معلوم شد کان 
 نشئه جایی دیگراست

*رضی الدین آرتیمانی*

 





موضوع مطلب :

  آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد!
(تاده نظر‌بیگیان / 8 ساله)

خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من
را به ماهی تبدیل کنی!
(نسیم حبیبی / 8ساله)

ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا
می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا
بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را
می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست!
(فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)

خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت
میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی!
(سوسن خاطری / 9 ساله)

خدایا! یک جوری کن یک روز پدرم من را به مسجد ببرد.
(کیانمهر ره‌گوی / 7 ساله)

خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او
دندان مصنوعی دارد!
(الناز جهانگیری / 10 ساله)

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

پنج شنبه 90 خرداد 5 :: 8:19 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

بیشتر دردها دلیل وجود سرطان نیستند. دردهایی که مداوم هستند و به دلایل نامشخص ایجاد می‌شوند حتما باید تحت بررسی قرار گیرند.
در این شرایط پزشک سابقه خانوادگی شما را بدقت بررسی می‌کند و براساس آن اطلاعات تصمیم بگیرد که چه آزمایشاتی برای شما لازم‌تر است. در این میان برخی معتقدند سرطان بیماری‌ای است که بیشتر در افراد سالخورده ایجاد می‌شود. هرچند بیشتر وقت‌ها حق با آنهاست، اما خیلی از افراد جوان هم به سرطان مبتلا می‌شوند. تحقیقات و مطالعات نشان می‌دهد خانم‌ها در مقابل چکاپ‌های منظم و آزمایشات سرطان نسبت به آقایان حساس‌تر و مراقب‌تر هستند.
آنها معمولا خیلی بیشتر هم نسبت به نشانه‌های بیماری نگران می‌شوند. اما همیشه هم این‌طور نیست. برای مثال خانم‌های جوان‌تر خیلی از علائمی را که می‌تواند نشانه سرطان باشد، نادیده می‌گیرند. البته خیلی از خانم‌ها از آقایان هم در انکار بیماری ماهرتر هستند. اینها کسانی هستند که عمدا علائم و نشانه‌های سرطان را نادیده می‌گیرند.
البته همیشه هم مساله انکار بیماری نیست. در بعضی‌ها یک باور فرهنگی وجود دارد که تصور می‌کنند سرطان بیماری لاعلاج است به همین خاطر لزومی نمی‌بینند که برای درمان مراجعه کنند، در حالی که حرف زدن در مورد مسائل نگران‌کننده نباید باعث واکنش منفی از سوی افراد شود.
نباید این حس به افراد القا شود که باید به دنبال هر نشانه کوچکی باشند. به همین دلیل در ادامه چند مورد از متداول‌ترین علائم سرطان که باید حتما جدی گرفته شوند را برایتان معرفی می‌کنیم که دیگر هر مشکل کوچکی باعث نگرانی شما نشود.

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

پنج شنبه 90 خرداد 5 :: 8:9 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

حاج ابراهیم خان کلانتر معروف به اعتمادالدوله از وزرایی است که در دوره‌ی سه
پادشاه و دو سلسله‌ی حکومتی وزارت کرده و به ترتیب وزارت لطفعلی خان زند، آقا
محمد خان قاجار و فتحعلی شاه قاجار را به عهده داشته است.*

*او در دوران وزارت خود مطابق رسم معمول اقوام و اطرافیان خود را به مناصب مهم
و نان و آبدار منصوب می‌کرده است.*

*می‌گویند روزی یکی از اهالی شیراز که از ستم‌های حاکم آن شهر ـ که یکی از
اقوام حاجی بود ـ به شدت آزرده شده بود، برای دادخواهی به تهران آمده و نزد
اعتمادالدوله رفت و به شرح ظلم و ستم‌های حاکم و مشکلات مردم پرداخت، و از او
خواست که حاکم شهر را عزل کرده و حاکمی عادل به جای وی منصوب کند ولی حاجی به
جای این کار به وی توصیه کرد که بهتر است از آن شهر نقل مکان کرده و به شهر
دیگری مثلاً اصفهان برود اما مرد شاکی از حاکم اصفهان هم ـ که باز یکی از اقوام
حاجی بود ـ اظهار ناراحتی کرده و گفت که از آشنایانی که در اصفهان دارد مطالبی
شنیده است که مطمئن است در آن شهر هم نمی‌تواند به راحتی زندگی کند.
اعتمادالدوله چند شهر دیگر را برای زندگی به مرد شاکی پیشنهاد کرد، اما باز وی
با ذکر بستگی حاکم آن شهر به خود حاجی مدعی می‌شدکه در آن شهر نیز مردم از
امنیت و زندگی راحت برخوردار نیستند. حاجی که بسیار عصبانی شده بود گفت که با
این حساب تو دیگر نمی‌توانی در این مملکت زندگی کنی و بهتر است بمیری و به جهنم
بروی! *

*مرد در پاسخ گفت که گمان نمی‌کنم که در آنجا نیز راحت باشم، زیرا قبل از من
مرحوم پدر شما به آنجا رفته است و در نتیجه در آنجا نیز از ظلم خاندان شما در
امان نخواهم بود. *

 




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 خرداد 5 :: 7:48 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست

 این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

 آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت

هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست

 در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان

لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست 
 

در دامن بحر خزر و ساحل گیلان

موجی است که در ساحل دریای عدن نیست

در پیکر گلهای دلاویز شمیران

 عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست

آواره ام و خسته و سرگشته و حیران

 هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست

آوارگی وخانه به دوشی چه بلایی ست

دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست

 من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ

در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست

 هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران

بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست

پاریس قشنگ است ولی نیست چوتهران

لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست

 هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ

چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست

 این کوه بلند است ولی نیست دماوند

این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست

این شهرعظیم است ولی شهرغریب است

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست 

 




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 خرداد 5 :: 7:37 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

بی تو هوای خانه ی ما سرد می شود
برگ درخت باور ما زرد می شود

شب بی تو روی صبح نمی بیند ای دریغ
خورشید بی تو منجمد و سرد می شود

زیباترین بهانه در این جا حضور توست
ورنه زمین هوایی و ولگرد می شود

در غیبت بهار درخت از چه بشکفد؟
باران که نیست باغچه دلسرد می شود

امکان هر ترانه تویی ای ملایمت
ورنه ترانه زمزمه ی درد میشود

سلمان هراتی - دفتر شعر دری به خانه ی خورشید

 




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 خرداد 5 :: 7:29 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

روند تکامل انسان از بدو پیدایش او مقرر است، چنان که فقط در مسیری که بر مبنای قانون تکوین اوست می تواند رشد مداوم کند، گویی سرنوشتش حاصل مقارنه اختران است. پیشگویان و پیامبران همواره گفته اند که هیچکس نمی تواند از خود بگریزد و هیچ زمانی و هیچ نیرویی قادر نیست، نقش صورت یافته ای را که زنده و پویاست، منهدم سازد




موضوع مطلب :
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >   
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 5
  • بازدید دیروز: 3
  • کل بازدیدها: 172681