jiyar آخرین مطالب صفحات وبلاگ گاهی شاید لازم باشه از یاد ببریم ،یاد آن هایی را که با نبودنشان،بودنمان را به بازی گرفتند...!!! موضوع مطلب : جمعه 90 اردیبهشت 2 :: 6:13 عصر :: نویسنده : ئابا ژیار
مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی میکند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند. موضوع مطلب : جمعه 90 اردیبهشت 2 :: 6:10 عصر :: نویسنده : ئابا ژیار
بهرامشاه غزنوی فرمانروایی به سرزمین غور،ناحیهای کوهستانی در افغانستان،فرستاد. او بر مردم آنجا ستم و بیدادگری فراوان میکرد. مردم آنجا نمایندهای نزد بهرامشاه گسیل داشتند که از ظلم حاکم غور شکایت کند. سلطاننامهای نوشت و به مردم ستمدیده داد تا آن را به حاکم غور دهند. حاکم پس از خواندن نامه سلطان آورنده نامه را وادار کرد که نامه را بخورد. آن مرد به نزد بهرامشاه بازگشت و ماجرا را بیان کرد. بهرامشاه دستور داد نامه مفصلی برای فرمانروای ستمگر غور بنویسند. مـرد غـوری گـفـت: شـمـا را سـوگـند میدهم نامه را بر کاغذ کوچکتری بنویسید تا هنگام خوردن آن رنج کمتری داشته باشم!!
موضوع مطلب : جمعه 90 اردیبهشت 2 :: 6:8 عصر :: نویسنده : ئابا ژیار
زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه میخواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که 30 سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود. در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد. نتیجه اخلاقی: وقت شناس باشید !
موضوع مطلب : جمعه 90 اردیبهشت 2 :: 5:56 عصر :: نویسنده : ئابا ژیار
مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفّقیت چیست. سقراط به او گفت، "فردا به کنار نهر آب بیا تا راز موفّقیت را به تو بگویم." صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت. سقراط از او خواست که به سوی رودخانه او را همراهی کند. جوان با او به راه افتاد. به لبهء رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانهء آنها رسید. ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد. جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند، امّا سقراط آنقدر قوی بود که او را نگه دارد. مرد جوان آنقدر زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره توانست خود را خلاصی بخشد. همین که به روی آب آمد، اوّل کاری که کرد آن بود که نفسی بس عمیق کشید و هوا را به اعماق ریه فرو فرستاد. سقراط از او پرسید، "زیر آب که بودی، چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟" گفت، "هوا." سقراط گفت، "هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی موفّقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛ راز دیگری ندارد."
موضوع مطلب : جمعه 90 اردیبهشت 2 :: 5:55 عصر :: نویسنده : ئابا ژیار
یه روز یه کشیش به یه راهبه پیشنهاد می کنه که با ماشین برسوندش به مقصدش راهبه سوار میشه و راه میفتن چند دقیقه بعد راهبه پاهاش رو روی هم میندازه و کشیش زیر چشمی یه نگاهی به پای راهبه قلمی از قلمدان قاضی افتاد. شخصی که آنجا حضور داشت گفت: جناب قاضی کلنگ خود را بردارید. قاضی خشمگین پاسخ داد: مردک این قلم است نه کلنگ. تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی؟ مرد گفت: هر چه هست باشد، تو خانه مرا با آن ویران کردی. عبید زاکانی
موضوع مطلب : جمعه 90 اردیبهشت 2 :: 5:27 عصر :: نویسنده : ئابا ژیار
شاخص کل بهای کالاها و خدمات مصرفی در مناطق شهری ایران (شاخص تورم) نحوه محاسبه ارزش مهریه وجه رایج کشور بر اساس ماده 2 آیین نامه اجرایی قانون الحاق یک تبصره به ماده 1082 قانون مدنی مصوب مورخه 13/2/1377 هیات محترم وزیران، نحوه محاسبه ارزش فعلی مهریه به ترتیب ذیل میباشد:
موضوع مطلب :
یک ساعت پیش،بارون شدیدی باریدن گرفت.بعدش تگرگ اومد،اونم چه تگرگی!آب از جدولا،زده بود بالا؛ممد نبودی که ببینی... موضوع مطلب : پیوندهای روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|
||