jiyar آخرین مطالب صفحات وبلاگ حیف نون تو اتوبوس کبریت می خواسته، به بغل دستیش می گه: موضوع مطلب : پنج شنبه 90 اردیبهشت 29 :: 8:47 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
خوابید آفتاب و جهان خوابید پنج شنبه 90 اردیبهشت 29 :: 8:37 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
تا سرانجامِ کسی را ندانی، نمیتوان حکم کرد که خوشبخت موضوع مطلب : پنج شنبه 90 اردیبهشت 29 :: 7:9 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
*پسرم! گروهی ، اگر احترامشان کنی تو را نادان می دانند و اگر بی محلیشان کنی پنج شنبه 90 اردیبهشت 29 :: 7:4 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
ای ستاره ها که از جهان دور سه شنبه 90 اردیبهشت 27 :: 7:55 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
پیری برای جمعی سخن میراند... بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار او لبخندی زد و گفت: گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید
موضوع مطلب : سه شنبه 90 اردیبهشت 27 :: 7:46 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
مردن چقدر حوصله میخواهد موضوع مطلب : دوشنبه 90 اردیبهشت 26 :: 2:9 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
به دلیل تجاوز اعراب به ایران و به کارگیری زبان عربی درایران ، شوربختانه در زبان عربی چهارواژه ی: (پ ، گ ، ژ ، چ ) وجود ندارد. آنها به جای این و اما: چون عربها نمیتوانند«پ» را بر زبان رانند، بنابراین ما می گوییم : کتاب ادبیات فارسی به پیل میگوییم: فیل به پلپل میگوییم: فلفل به پهلویات باباطاهر میگوییم: فهلویات باباطاهر به سپیدرود میگوییم: سفیدرود به سپاهان میگوییم: اصفهان به پردیس میگوییم: فردوس به پلاتون میگوییم: افلاطون به تهماسپ میگوییم: تهماسب به پارس میگوییم: فارس به پساوند میگوییم: بساوند به پارسی میگوییم: فارسی! به پادافره میگوییم: مجازات،مکافات، تعزیر، جزا، تنبیه... به پاداش هم میگوییم: جایزه چون عربها نمیتوانند *«گ»* را برزبان بیاورند، بنابراین ما ایرانیها، دوشنبه 90 اردیبهشت 26 :: 1:47 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی دوشنبه 90 اردیبهشت 26 :: 1:39 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
*خانه دوست کجاست؟* در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: نرسیده به درخت، کوچه باغی ست که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازهی پرهای صداقت آبی است میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در میآرد، پس به سمت گل تنهایی میپیچی، دو قدم مانده به گل، پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی و ترا ترسی شفاف فرا میگیرد در صمیمت سیال فضا، خش خشی میشنوی: کودکی میبینی رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانهی نور و از او میپرسی *خانه دوست کجاست؟*
موضوع مطلب : شعر پیوندهای روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|
||