jiyar آخرین مطالب صفحات وبلاگ روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت *سقراط گفت:"چرا رنجیدی؟" مرد با تعجب گفت :"خب معلوم است، چنین رفتاری چهارشنبه 90 خرداد 4 :: 8:12 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
جوهر اصلی انسان عبارت از تفکر، آگاهی و عقل نیست. این خطای کهن فلسفی باید از میان برداشته شود. شعور فقط قشر فوقانی وجود ما را تشکیل می دهد. داوری های ما معمولا در اثر توالی افکار روشن و طبق قوانین منطق به وجود نمی آیند، اگرچه خود به این واقعیت آگاه نیستیم. افکار ما از عمق وجود ما و تحت تاثیر انگیزه ها و خواهش های نهاد ما ایجاد می شوند موضوع مطلب : https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-ash4/222751_1956311781904_1066017785_2323679_3846806_n.jpg موضوع مطلب : چهارشنبه 90 خرداد 4 :: 8:4 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
دود می خیزد ز خلوتگاه من
موضوع مطلب : دوشنبه 90 خرداد 2 :: 9:39 عصر :: نویسنده : ئابا ژیار
و تو را دیدم.
دیداری در پژواک ثانیه ها. نگاه من و تو، در کشمکش ستاره ها جوشید. و همگام با عشوه باد،خرامیدی. و دیدگانت صاعقه ای بود، که بر تنم فرود می آمد. هنگام که غم و درد، هماغوش بودند، خموشی تو آبستنشان کرد و عشق متولد شد. از سوک دلم خبرت نبود -افسوس! شاد و سرمست،در شوره زار دلم غم کاشتی. سپیده بر شب،چیره شد. صاعقه غم-باز-غرید. تو رفته بودی..! موضوع مطلب : دوشنبه 90 خرداد 2 :: 9:8 عصر :: نویسنده : ئابا ژیار
بر این ویرانه ها آفتاب را می جویم.
سایه ی غول اما، بر رویاها چنبره زده است. من اما همچنان، به دنبال آفتابم. خورشید را دیروز، در مذبح افق، قربانی سایه کردند. و من،امروز،بی هوده، در این افق شبکور، به دنبال نور می گردم. اما،سایه،که همیشه نمی تواند در زفافگاه افق بماند.. خورشید،دیروز،در حجله ی افق، هم بستر سایه شد.. اما سایه که همیشه نمی تواند ترانه خوان باشد،می تواند؟ موضوع مطلب : دوشنبه 90 خرداد 2 :: 9:1 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
در این جا چار زندان است ازاین زنجیریان، یک تن، زنش را درتب تاریک بهتانی به ضرب دشنه یی کشته است. از اینان، چند کس، در خلوت یک روز باران ریز بر راه رباخواری نشسته اند من اما هیچ کس را در شبی تاریک و توفانی دراین زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست می دارند من اما در زنان چیزی نمی یابم -گر آن همزاد را روزی نیابم ناگهان، خاموش- احمد شاملو- مجموعه ی باغ آینه
موضوع مطلب : دوشنبه 90 خرداد 2 :: 8:35 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
معلم پای تخته داد می زد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود ولی آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند وان یکی در گوشه ای دیگر«جوانان» را ورق می زد برای که بی خود های و هوی می کرد و با آن شور بی پایان تساوی های جبری را نشان می داد با خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک غمگین بود تساوی را چنین بنوشت: «یک با یک برابر است...» از میان جمع شاگردان یکی برخاست همیشه یک نفر باید بپا خیزد به آرامی سخن سر داد: تساوی اشتباهی فاحش و محض است معلم مات بر جا ماند. و او پرسید: اگر یک فرد انسان واحد یک بود آیا باز یک با یک برابر بود؟ سکوت مدهشی بود و سوالی سخت معلم خشمگین فریاد زد: آری برابر بود و او با پوزخندی گفت: اگر یک فرد انسان واحد یک بود آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود وانکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود... دوشنبه 90 خرداد 2 :: 7:52 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
روزی خواهم آمد، گل یاسی به گدا خواهم داد. خواهم آمد، پیش اسبان، گاوان، خواهم آمد سر هر دیواری، میخکی خواهم کاشت. سهراب سپهری- دفتر شعرحجم سیز
موضوع مطلب : یکشنبه 90 خرداد 1 :: 9:24 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
«زمستان» را اخوان دو سال بعد از کودتای 28 مرداد سرود:* «هوا بس ناجوانمردانه سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم تگرگی نیست، مرگی نیست من امشب آمدستم وام بگزارم حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
موضوع مطلب : پیوندهای روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|
||