سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
jiyar
پنج شنبه 90 تیر 16 :: 8:42 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره با او مصاحبه کرد و تمیز کردن زمین را - به عنوان نمونه کار- دید و گفت: «شما استخدام شدین، آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرمهای مربوطه رو واسه تون بفرستم تا پر کنین و همینطور تاریخی که باید کار رو شروع کنین..» مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!» رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین. و کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمیتونه داشته باشه.» مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد. نمیدونست با تنها  10 دلاری که در جیبش داشت چه کار کنه. تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق 10 کیلویی گوجه فرنگی بخره. بعد خونه به خونه گشت و گوجه فرنگیها رو فروخت. در کمتر از دو ساعت، تونست سرمایه اش رو دو برابر کنه. این عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت. مرد فهمید میتونه به این طریق زندگیش رو بگذرونه، و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه. در نتیجه پولش هر روز دو یا سه برابر میشد. به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون، و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت ..... پنج سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده فروشان امریکا شد. شروع کرد تا برای آینده خانواده اش برنامه ریزی کنه، و تصمیم گرفت بیمه عمر بگیره. به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد. وقتی صحبت شون به نتیجه رسید، نماینده بیمه از آدرس  ایمیل مرد پرسید. مرد جواب داد: «من ایمیل ندارم.» نماینده بیمه با کنجکاوی پرسید: «شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراتوری در شغل خودتون به وجود بیارین.. میتونین فکر کنین به کجاها میرسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟» مرد برای مدتی فکر کرد و گفت: «آره! احتمالاً میشدم یه آبدارچی در شرکت مایکروسافت! » 

شاید این داستان برای بسیاری از شما تکراری باشد ولی آیا تا کنون فکر کرده اید که چقدر از اهداف و آرزوهایمان گذشته ایم تنها بدلیل اینکه زیرساختها و پیش نیازهای لازم را در خود ندیده ایم؟ اگر بخواهیم به نداشته ها و نقاط ضعف خود بیاندیشیم بایستی همیشه درجا بزنیم. یکی از خصوصیات افراد موفق عملگرا بودن است. آنها با علم به نقاط ضعف و تهدیدها، شروع می نمایند و منتظر ایده آلها نمی مانند. 





موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 تیر 16 :: 8:37 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

امیدوارم حالتان خوب باشد و ملالی در وجود شریف نباشد. اگر از احوال اینجانب وسایر هموطنان بپرسید بنده که مخلص جناب عالی و تمام اعضای گروه دامون هستم .  هموطنان هم همگی دوست دار جناب عالی هستند و البته بعضی ها هم به خاطر تماشای جمال کم مثال بانو سوسانو به تماشای سریال  شما می نشستند.به من چه؟ مرا که توی قبر اونها نمی گذارند. غرض فقط این بود که بگویم اینجا همه جور آدمی هست.آقای جومونگ من خیلی خوشحالم که سریال شما را  تلویزیون ما نشان داد. آخه می دانید؟ ما توی سرزمین بزرگ مان اصلا آدمی مثل شمانداریم! نه درتاریخ مان نه درقصه ها و افسانه هامان مثل شما نداریم. به همین جهت دیدن شجاعت های شما ،درستی شما ،کاردانی شما برایمان لذت بخش است .چه کسی می تواند سه تا تیر در کمان بگذارد و هرسه رابه هدف بزند؟ چه کسی می تواند آنهمه صبرکند تا اعتماد آدمی مثل تسو را به دست بیاورد؟ چه کسی می تواند یک تنه به وسط یک فوج بزند و همه را از دم تیغ بگذراند؟

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

پنج شنبه 90 تیر 16 :: 8:29 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

غضنفرصبح میره خونه ی دوستش، بعد از یه ساعت میاد که بره دوستش میگه نهار بمون، نهار میمونه، بعد نهار میاد بره دوستش میگه: حالا بیا یه دست تخته بزنیم، بازی تموم میشه میاد بره دوستش میگه: بدون شام که نمیشه. شام میخوره میاد بره دوستش میگه دیر وقته! بخواب فردا برو، میخوابه. صبح میاد بره دوستش میگه: با شیکم خالی؟ بمون بعد صبحونه برو، یارو میگه: نه دیگه. خانم بچه ها تو ماشین منتظرند!!!




موضوع مطلب : طنز
پنج شنبه 90 تیر 16 :: 8:26 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

The strength of a man isn"t seen in the width of his shoulders
It is seen in the width of his arms that encircle you
قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست
بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو رو حمایت کنه


The strength of a man isn"t in the deep tone of his voice
It is in the gentle words he whispers
قدرت و صلابت یه مرد این نیست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه
بلکه در اینه که چه جملات ملایمی رو میتونه تو گوشات زمزمه کنه


The strength of a man isn"t how many buddies he has
It is how good a buddy he is with his kids
قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا رفیق داره
بلکه در این هست که چقدر با فرزندان خودش رفیق هست


The strength of a man isn"t in how respected he is at work
It is in how respected he is at home
قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه قدر در محیط کار قابل احترام هست
بلکه در این هست که چقدر در منزل مورد احترام هست


The strength of a man isn"t in how hard he hits
It is in how tender he touches
قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چقدر دست بزن داره
بلکه به این هست که چه دست نوازشگری میتونه داشته باشه


The strength of a man isn"t how many women he"s Loved by

It is in can he be true to one woman
                                                                                                                                                                                                                                                                  قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا زن عاشقشن 
بلکه به این هست تنها عشق واقعی یه زن باشه


The strength of a man isn"t in the weight he can lift

It is in the burdens he can understand and overcome
قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه وزنه سنگینی رو میتونه بلند کنه
بلکه بستگی به مسائل و مشکلاتی داره که از پس حل اونا بر بیاد




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 تیر 16 :: 8:13 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

زمانی‌ که بچه بودیم، باغ انار بزرگی داشتیم که ما بچه ها خیلی دوست داشتیم، تابستونا که گرمای شهر طاقت فرسا میشد، برای چند هفته ای کوچ میکردیم به این باغ خوش آب و هوا که حدوداً 30 کیلومتری با شهر فاصله داشت، اکثراً فامیل های نزدیک هم برای چند روزی میومدن و با بچه هاشون، در این باغ مهمون ما بودن، روزهای بسیار خوش و خاطره انگیزی ما در این باغ گذروندیم اما خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم، شاید زیاد خاطره خوشی نیست اما درس بزرگی شد برای من در زندگیم! تا جایی که یادمه، اواخر شهریور بود، همه فامیل اونجا جمع بودن چونکه وقت جمع کردن انارها رسیده بود، 9-8 سالم بیشتر نبود، اون روز تعداد زیادی از کارگران بومی در باغ ما جمع شده بودن برای برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازی کردن و خوش گذروندن بودیم! بزرگترین تفریح ما در این باغ، بازی گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زیاد انار و دیگر میوه ها و بوته ای انگوری که در این باغ وجود داشت، بعضی وقتا میتونستی، ساعت ها قائم شی، بدون اینکه کسی بتونه پیدات کنه! بعد از نهار بود که تصمیم به بازی گرفتیم، من زیر یکی از این درختان قایم شده بودم که دیدم یکی از کارگرای جوونتر، در حالی که کیسه سنگینی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی که مطمئن شد که کسی اونجا نیست، شروع به کندن چاله ای کرد

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

پنج شنبه 90 تیر 16 :: 8:7 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

در زمانهای دور، دو قبیله در رشته کوههای آند زندگی میکردند که خصومت دیرین با یکدیگرداشتند . روزی قبیله *کوه نشین* ار فراز کوه پائین آمده و قبیله مقابل را مورد هجوم و غارت قرار دادند و هنگام بازگشت ، *طفل* خردسالی را هم از یک خانواده ربوده و با خود به بالای کوه بردند اهالی قبیله ای که - ساکن دره بودند - نمیدانستند که چگونه از کوه بالا رفته و اموال بغارت رفته را بهمراه آن کودک ، ازقبیله *مهاجم* پس بگیرند . آنها همچنین افرادی را که - قادر با شند از میان آن صخره ها راهی را به فراز کوهستان بگشایند - نمیشناختند . با این همه ، رئیس قبیله به ناچار مجبور شد که تعدادی از جنگاوران ورزیده و شجاع خود را برای انجام ماموریت گسیل نماید جوانان شروع به کار کردند . آنان ابتدا ، به آهستگی توانستند از چندین صخره کوتاه بالا رفته تا اینکه به اولین *رد پای* باقیمانده از دشمن برسند و آن را دنبال کرده اما پس از مدتی تلاششان بی نتیجه بود و *اثر پا* در میان سنگها ناپدید شده بود ، دوباره *رد پای* دیگری را یافته و آنرا دنبال کردند و بازهم نتیجه ای حاصل نشد 

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

دوشنبه 90 خرداد 16 :: 10:5 عصر ::  نویسنده : ئابا ژیار

درویشی کودکی داشت که از غایت محبّت، شبْ پهلوی خودش خوابانیدی. شبی دید
که آن کودک در بستر می نالد و سر بر بالین می مالد. گفت: ای جان پدر چرا
در خواب نمی روی؟ گفت: ای پدر! فردا روزِ پنج شنبه است و مرا متعلّما
(درس های) یک هفته پیشِ استاد عرضه می باید که از بیم در خواب نمی روم
مبادا که درمانم، آن دوریش صاحب حال بود. این سخن بشنید نعره ای زد و بی
هوش شد. چون با خود آمد گفت: واویلا، وا حَسْرَتا؛ کودکی که درسِ یک هفته
پیش معلّم عرض باید کرد شب در خواب نمی رود پس مرا که اعمالِ هفتاد ساله
پیش عرشِ خدا در روز مظالم (قیامت) بر خدایِ عالم الاَسرار عرض باید کرد
حال چگونه باشد؟




موضوع مطلب :
دوشنبه 90 خرداد 16 :: 9:50 عصر ::  نویسنده : ئابا ژیار

بانوى خردمندى در کوهستان سفر مى کرد که سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا
کرد. روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود.

بانوى خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود. مسافر گرسنه، سنگ
قیمتى را در کیف بانوى خردمند دید، از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را
به او بدهد.

زن خردمند هم بى درنگ، سنگ را به او داد.مسافر بسیار شادمان شد و از این که
شانس به او روى کرده بود، از خوشحالى سر از پا نمى شناخت. او مى دانست که جواهر
به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر، مى تواند راحت زندگى کند، ولى چند روز بعد،
مرد مسافر به راه افتاد تا هرچه زودتر، بانوى خردمند را پیدا کند.

بالاخره هنگامى که او را یافت، سنگ را پس داد و گفت:خیلى فکر کردم. مى دانم این
سنگ چقدر با ارزش است، اما آن را به تو پس مى دهم با این امید که چیزى
ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى توانى، آن محبتى را به من بده که به تو
قدرت داد این سنگ را به من ببخشى!!




موضوع مطلب :
دوشنبه 90 خرداد 16 :: 8:52 عصر ::  نویسنده : ئابا ژیار

حسرت نبرم به خواب ان مرداب
کارام درون دشت شب خفته ست
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش اشفته ست




موضوع مطلب :
دوشنبه 90 خرداد 16 :: 8:40 عصر ::  نویسنده : ئابا ژیار

?)  مدرسه رفتن بی فایده است چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف
میکنه اگه خنگ باشی تو وقت معلمو.

?) دنبال پول دویدن  بی فایده است چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه
بهش برسی بقیه از تو.

?) عاشق شدن بیفایده است چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا
دنیا دل هردوتونو.

?) ازدواج کردن بی فایده است چون قبل از 30 سالگی زوده بعد از 30 سالگی
دیر.

?) بچه دار شدن بی فایده است چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به
عذابه یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن.

?) پیک نیک رفتن بی فایده است چون یا بد میگذره که از همون اول حرص
میخوری یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری.

?) رفاقت با دیگران بی فایده است چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون
باشی یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن.

?) دنبال شهرت رفتن بیفایده است چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو
خالی کنی ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن.

?) انقلاب کردن بی فایده است چون یا شکست میخوری و دشمن اعدامت میکنه یا
پیروز میشی و دوست اعدامت میکنه.

??) وبلاگ نویسی بی فایده است چون یا خوب مینویسی که مطلبتو میدزدن و حرص
میخوری یا بد مینویسی که مطلبتو نمیخونن و حرص میخوری.(البته در هر دوحال
فحشو میخوری :)




موضوع مطلب :
<   1   2   3   4   5   >>   >   
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 17
  • بازدید دیروز: 23
  • کل بازدیدها: 171198