سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
jiyar
چهارشنبه 90 مهر 20 :: 10:19 عصر ::  نویسنده : ئابا ژیار

 

بیا ! من نیز رهسپار دیار شرقم تا در آنجا با شبانان درآمیزم و همراه کاروان های مشک و ابریشم سفر کنم.از رنج راه ، در آبادی های خنک بیاسایم و در دشت و کویر، راه هایی را که به سوی شهرها می رود،بجویم.ای حافظ در این سفر دور و دراز،در کوره راه هایی پرنشیب و فراز،همه جا نغمه های آسمانی تو رفیق راه و تسلی بخش دل ماست؛مگرنه راهنمای ما هر شامگاهان با صدای دلکش ،بیتی چند از غزل های شورانگیز تو را می خواند تا اختران آسمان را بیدار کند و رهزنان کوه و دشت را بترساند؟
******************************************************
حافظا دلم می خواهد از شیوه ی غزل سرایی تو تقلید کنم.چون تو قافیه پردازم و غزل خویش را به ریزه کاری های گفته ی تو بیارایم.نخست به معنی اندیشم و آن گاه بدان لباس الفاظ زیبا پوشانم.هیچ کلامی را دوبار در قافیه نیاورم؛مگر آنکه با ظاهری یکسان معنایی جدا ،داشته باشد.دلم می خواهد همه ی این دستورها را به کار بندم تا شعری چون،تو ای شاعر شاعران جهان سروده باشم.ای حافظ هم چنان که جرقه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراتوران کافی است،از گفته ی شور انگیز تو ،چنان آتشی بر دلم نشسته که سراپای مرا در تب و تاب افکنده است.حافظا خویش را با تو برابر دانستن جز نشان دیوانگی نیست.تو آن کشتی ای ،که مغرورانه باد،در بادبان افکنده است تا سینه ی دریا را بشکافد و پای بر سر امواج نهد ومن آن تخته پاره ام که بیخودانه سیلی خور اقیانوسم.در دل سخن شورانگیز تو گاه موجی از پس موج دیگر می زاید و گاه دریایی از آتش تلاطم می کند اما این موج آتشین مرا در کام فرومی برد و  غرقه می کند.با این همه ، هنوزم جرئت آن است که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم؛زیرا که من نیز چون تو در سرزمینی غرق نور زیستم و عشق ورزیدم.
                             دیوان شرقی-غربی اثر گوته

 




موضوع مطلب : گوته

پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 70
  • بازدید دیروز: 3
  • کل بازدیدها: 172746