jiyar آخرین مطالب صفحات وبلاگ چهارشنبه 90 خرداد 4 :: 9:46 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
من به فردا دلخوش روی یک کاج بلند مینوازم سازی،می فشانم بر باد تا که آبادی و آباد دلان،نغمه شادی را دست و رو شسته ببیند به هنگام سحر. و چه پر طلعت و پر نقش و نگار چهچه سار قشنگ،پیر دل خسته از راه به دور ده را به تماشا میخواند. همه ساکن آن آبادی , سجده بر نیلوفر و کبوتر با بام سوره مهر به دریا خواندند. من هم از اهل همان خاک صفا هستم و بر خواستم از جنگل سبز. .من هم از شور کبوتر با بام, به سرم خاطره گلگون دارم. و چه تکبیر الاحرام بلندی خواندم آن زمانی که کبوتر چاهی خنده سنبل را ،به زن کوزه به دوش در حوالی درختی پر بار غیبت کرد..! نان و سبزی و اناری شیرین نذری ماست و بتازید و بیایید و ببینید که حاجت با ناز چه صمیمانه به زیر مهتاب،سفره بیتابی در خلوت او میگسترد. دختری ناز به دستش سبدی پر از انگور تا به شوق دوران ، پای یک نارونی بزند سبزه گره من هم از اهل همان آبادی،پیرهنی آغشته به عشق به تنم میپوشم پس بیایید گره خوردن دل را با نور به تماشا خوانیم.
موضوع مطلب : پیوندهای روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|
||