و تو را دیدم.
دیداری در پژواک ثانیه ها.
نگاه من و تو،
در کشمکش ستاره ها جوشید.
و همگام با عشوه باد،خرامیدی.
و دیدگانت صاعقه ای بود،
که بر تنم فرود می آمد.
هنگام که غم و درد،
هماغوش بودند،
خموشی تو
آبستنشان کرد
و عشق متولد شد.
از سوک دلم خبرت نبود
-افسوس!
شاد و سرمست،در شوره زار دلم
غم کاشتی.
سپیده بر شب،چیره شد.
صاعقه غم-باز-غرید.
تو رفته بودی..!
موضوع مطلب :