سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
jiyar
سه شنبه 90 اردیبهشت 27 :: 7:46 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

مردن چقدر حوصله می‏خواهد
بی‏آنکه در سراسر عمرت
یک روز, یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی!
امضای تازهء من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم
*ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم*
آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد
و لابه‏لای خاطره‏ها گم شد
آنجا که
یک کودک غریبه
با چشمهای کودکی من نشسته است
از دور
لبخند او چقدر شبیه من است!
آه, ای شباهت دور!
ای چشمهای مغرور!
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذریم!

این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است
!




موضوع مطلب :

پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 347
  • بازدید دیروز: 3
  • کل بازدیدها: 173023