سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
jiyar
چهارشنبه 90 اردیبهشت 21 :: 8:6 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

نیما یوشیج بنیانگذار شعر نوین را بواسطه ی تعلق خاطر او به زادگاهش - یوش
مازندران- می توان شاعر شمال هم نامید. در همین قیاس، زنده یاد منوچهر آتشی
شاعر ایلیاتی و روایت گر جنوب لقب گرفته است. آتشی در دوم ماه مهر 1310 خورشیدی
در روستای دهرود دشتستان که از توابع بوشهر است، چشم به جهان گشود و در 74
سالگی پس از گذراندن یک دوره بیماری، در 29 آبان 1384 در بیمارستان سینای تهران
درگذشت و بنا بر وصیتش ، در بوشهر به خاک سپرده شد.

آتشی تحصیلات ابتدایی(دبستان گلستان) و متوسطه (دبیرستان سعادت) را در بوشهر
گذراند و برای طی دوره ی دانشسرای عالی به شیراز رفت. درسال 1333 آموزگاری را
در بوشهر آغاز کرد و در سال1336 وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشته ی زبان
انگلیسی لیسانس گرفت. در کنار تدریس در بوشهر، قزوین و تهران به فعالیت های
فرهنگی دیگر- سرودن شعر، ترجمه و روزنامه نگاری - نیز اشتغال داشت. از جمله ،
در پایان سال های دبیری خود مسوولیت ویراستاری را در انتشارات سازمان رادیو و
تلویزیون ایران به عهده داشت. شاعر جنوب در سال 1359 از خدمات دولتی بازنشسته
شد و در یکی از شرکت های خصوصی به کار پرداخت.

آتشی از آخرین بازمانده گان گروهی بود که شاگردان بلاواسطه ی نیمای بزرگ محسوب
می شدند. در کنار زنده یادانی چون مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو، آتشی با نیما
حشرو نشر بسیار داشت و در گسترش اوزان نیمایی وافزودن ابزارهای شعرنو نقش بزرگی
ایفا کرد. زنده گی شاعرانه ی او را شاید بتوان به دو دوره تقسیم کرد. در دوره ی
شش ساله ی اول که ازچاپ نخستین اشعار اودر نشریات(1333) تا چاپ اولین دفتر شعر
او(آهنگ دیگر-1339) به درازا کشید، آتشی بواسطه ی دلبستگی شدیدش به زنده گی
ایلیاتی و غیر شهری، از استعاره ها ، تمثیل ها و مضامین ویژه یی استفاده میکند
که عمدتا با دریا ، خلیج، کوه، دشت و بیابان، بیشه و علف، درخت و کلبه، پرچین
واسب، درنده گان و پرنده گان و نظایر آن ها سروکار دارند و زنده گی شهری را
سرزنش و تحقیر می کنند. در این دوره، آتشی از اصطلاحات محلی نیز وام بسیار می
گیرد. در همین دوره است که او می گوید:"شعر گلگون سوار من شورش من است علیه
وضعیت دروغی جامعه."
"اسب سفید وحشی
بر آخورایستاده گرانسر
اندیشناک سینه ی مفلوک دشت هاست
اندوهناک قلعه ی خورشید سوخته است
با سر..."
و یا
" آمده ام از گرد راه گرم و عرق ریز
سوخته پیشانیم زتابش خورشید
مرکب آشفته یال خانه شناسم
سم به زمین می زند که: در بگشایید
آمده ام تا به
پای دوست بریزم
بسته به ترکم شکار کبک و کبوتر..."
و یا
"این روح سوگوار جنوبی
بالای ابرها هم
ما را رها نمی کند
در ابر نیز دریا می بیند
در دریا مرگ..."
در آغاز کار، نقد نویسان آن زمان و نیز جمع کثیری از شاعران شهرنشین،شعر آتشی
را زیر پرسش بردند و او را "محصور در حصاری بسته" ، "فاقد جهان بینی کافی" ،
"روستایی" و "انزوا طلب" خواندند. فرخ تمیمی در کتاب پلنگ دره ی ویزاشکن (زنده
گی وشعر منوچهر آتشی) بر وجه عاطفی و روستایی شاعرجنوب تاکید می کند و از
"شورش" او علیه مظاهر شهری سخن می گوید. آتشی با بردباری غیر قابل تصوری این
اتهامات را تحمل کرد و سرانجام در سال های ابتدایی
دهه ی 40 در نشستی که باحضور محمد علی سپانلو، جواد مجابی و محمود مشرف آزاد
تهرانی(م.آزاد) به شعر او اختصاص داده شده بود، مباحثه زیر صورت پذیرفت:
سپانلو گفت:"آتشی صاحب یک رمانتیسم مردانه است. اما در باره ی طبیعت و زمان،
ذوق رمانتیک دارد و در مسائلی چون عشق جسمانی، ذوقی ندارد. آتشی در نتیجه ی شهر
نشینی، کفاره ی نامنصفانه یی پرداخته و حتا روستایی گری سابق خود را در تغزل از
دست داده است."
مجابی گفت:"...داشتن تفکر روستایی، با استفاده از فضای روستایی در شعر، تفاوت
دارد. نگاه آتشی، نگاه یک تهران نشین به تهران نیست. نگاه یک روستایی است که به
خاطر عقیده یی که دارد، می ترسد. روابط شهری برایش ناشناخته است. قابل تشخیص
نیست. درحالی که شاعری که شهر نشین باشد، از سطحی فراتر به مظاهر می نگرد..."
م.آزادگفت:" احوال اقامت چند ساله ی آتشی در تهران، فراز و فرودهایی فراوان
داشته. آتشی مقیم تهران، عاصی شده و یاغی. و شاید بخشی از این احوال، زاده ی
سرخورده گی های حوادث سیاسی باشد که گریبان گیر این نسل شده..."
آتشی در پاسخ گفت:"...نیمای بزرگ سروده:
ازپس پنجاهی و اندی زعمر
نعره بر می آیدم از هر رگی
کاش بودم باز دور از هرکسی
چادری و گوسفندی و سگی
و یا در جای دیگر باز هوای فضای روستانشینی خود را کرده و سروده
من از آن دونان شهرستان نیم
خاطر پردرد کوهستانی ام
نیما مثل من روستایی کامل بوده، یا من مثل او...کسانی که در نقد شعرهای من فقط
یک بعد یا یک وجه عاطفی به قول خودشان "شورش" علیه مظاهر شهری گری را وجهه ی
مطالعه و بررسی شعر من گرفته اند، یک صدا نوشته اند که فلانی سراسر نوستالژی
گذشته و روستاست! ولی هیچ کدام درباره ی نیما چنین
نگفته اند. همین مطلب - به ظاهر - نوستالژی روستا یا در واقع "شورش" علیه وضع
موجود آیا آن قدر اهمیت ندارد که مورد بازبینی و بررسی دقیق تر قرار گیرد؟ آیا
حضور مستمر این - به ظاهر - غم غربت روستا در شعر یک شاعر، نشانه ی طبیعی بودن
و حقیقی بودن حضور او - درمقایسه با حضور ژورنالیستی بسیاری دیگر، حتا از
معاریف - در عرصه ی ادبیات مدرن ایران نیست؟..."
با وجود وفا داری به فرهنگ جنوب، آتشی از اوایل دهه ی چهل با دیدی جهان بینانه
تر عمل کرد و سروده هایش به تدریج جهان شمولی وسیعتری پیدا کردند. محمد حقوقی
در این باره می گوید:"منوچهر آتشی، درست در زمانی که مهدی اخوان ثالث از
"زمستان" بیرون آمده بود و به "آخر شاهنامه"ی خود می رسید و احمد شاملو با"هوای
تازه"ی خویش روی به "باغ آینه" داشت، سوار بر توسن شعری با سکه ای دیگر، اشعار
مرده و ایستای رمانتیک سیاه سال های 30 را با پخش "آهنگ دیگر"زنده و پویای خود
از سکه انداخت...". در این دوره است که آتشی می کوشد میان فرهنگ شهر و روستا
نوعی آشتی و یا دست کم همزیستی مسالمت آمیزبرقرار کند:
چه پروا
بادبان از ورق پاره ها داریم
و دفتری قطور در گریبان
می رانیم
بر موج زار حادثه
شعربر کاغذ نوشته می شود اما
نفس
ظرطه در غزل ما وزنده است
وباد
به شرط کرانه ی ما
معنا می شود
چه پروا
بادبان از ورق پاره ها پر کرده ایم
وورق پاره پر شعر
شعر پر اندیشه
و اندیشه از نفس ما که شرطه ی دریاهای ظلمانی است
می وزد
نفسی که توفان ها را
آرام می کند
ودریا را
به خلیج های خلوت
یدک می کشد
چه پروا
بادگو بنالد . به پیچد برخود
دریا در دفترهای ماست.
آتشی دوبار ازدواج کرد و هر دو به جدایی کشید. همسر اول ودخترش از آن ازدواج،
که وکیل است، مقیم امریکا هستند. آتشی گفته است که اصرارش در نرفتن از ایران،
سبب این جدایی شد. از شاعر ایلیاتی یازده دفتر شعرباقی مانده است: آهنگ
دیگر(1339)، آواز خاک (1347) ...




موضوع مطلب :

پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 335
  • بازدید دیروز: 3
  • کل بازدیدها: 173011