jiyar آخرین مطالب صفحات وبلاگ شنبه 90 اردیبهشت 17 :: 7:55 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
دو پاکیزه از کشور پادشا یکی نامش ارمایل پاکدین چنان بد که بودند روزی بهم ز بیدادگر شاه و از لشکرش یکی گفت ما را بخوالیگری وز آن پس یکی چاره ای ساختن مگر زین دو تن را که ریزند خون برفتند و خوالیگری ساختند خورش خانه ی پادشاه جهان چو آمَدْش هنگام خون ریختن ازآن روزبانان مردم کُشان دمان پیش خوالیگران تاختند پر از درد خوالیگران را جگر همی بنگرید این بدان آن بدین از آن دو یکی را بپرداختند برون کرد مغز سر گوسپند یکی را بجان داد زنهار و گفت نگر تا نباشی به آباد شهر بجای سرش زآن سر بی بها از اینگونه هر ماهیان سی جوان چو گرد آمدندی از ایشان دویست خورشگر بر ایشان بزی چند و میش کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد
موضوع مطلب : پیوندهای روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|
||