سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
jiyar
سه شنبه 90 اردیبهشت 13 :: 7:59 صبح ::  نویسنده : ئابا ژیار

درتاریخ هفتم شهریورماه 1316 بنیان گذارشعرنوی ایران-نیما یوشیج- نامه ای به شرح زیر از تهران برای خواهرش که در همدان زندگی می کرده،فرستاده است. دلتنگی نیما برای فضای روستایی زادگاهش-یوش- و محیط آرام همدان - که چند صباحی در آن زندگی کرده بود-از یک سو و سختی پذیرفتن زندگی در تهران، از سوی دیگر، از متن نامه تراوش می کند:

ناکتا!

بادرد پهلو که داشتم، تازه از خواب بیدار شده ام. مثل دزد قاتل که بیدار بشود. باید بروم به یوش. امشب توی راه تاریک تنها با یک عصا حرکت می کنم. از بالای سرم ستاره ها را می شمرم. زندگی من بسیار تلخ است. من شرح گزارش آن را نمی دهم. به هیچ وجه تو قادر نیستی که تصور آن را بکنی. آن جورها که در همدان بود نیست. می روم بر سر کوه برای پیداکردن چیزی که به دست نمی آید. می آیم به طهران که برای آن چیز یک محوطه ی تنها را بیت الاحزان ساخته باشم. قبر می سازم برای مردن، نه لانه برای زندگی. قطع و آرزو در آن خصوص ها کرده، تصویر خوفناک شده است برای من این زندگی. همه ی چیزها که می گذرد سیاه و خوفناک.
با این حواس ناجمع هرچه گشتم نتوانستم تور وتپمه پیدا کنم. تورتپمه را باید بدهند ببافند. من که در طهران نخواهم ماند. چندی بعد از یوش برگشته و تهیه کرده می فرستم. تو خودت از طرف من عذر بخواه. من برای 25 شهریور در طهران خواهم بود. از دور به زندگی آرام تو سلام می فرستم. قدر اولاد و شوهر دلسوز و مهربان را باید دانست. رخ این زندگی را باید بوسید که در آن چیز قابل دوست داشتن وجود دارد.
برادرت.
نیما یوشیج.

برگرفته از تارنمای انجمن شاعران ایران

 




موضوع مطلب :

پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 10
  • بازدید دیروز: 465
  • کل بازدیدها: 173152