jiyar آخرین مطالب صفحات وبلاگ پنج شنبه 90 اردیبهشت 1 :: 10:4 صبح :: نویسنده : ئابا ژیار
دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان وقتی خدمتکار پیر قصر مادر گفت: تو شانسی نداری نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد : می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند ، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.
روز موعود فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت : به هر یک از شما دانه ای میدهم، کسی که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد... ملکه آینده چین می شود. دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت. سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد ، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه اما بی نتیجه بود ، گلی نرویید .
روز ملاقات فرا رسید ، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار لحظه موعود فرا رسید. شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود. همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی شاهزاده توضیح داد : این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور می کند : گل صداقت... همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند ، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود!!!
موضوع مطلب : پیوندهای روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|
||