سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
jiyar
جمعه 90 فروردین 26 :: 11:33 عصر ::  نویسنده : ئابا ژیار

سلام ؛ حال من خوب است

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور

که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند ...

با این همه اگر عمری باقی بود ، طوری از کنار زندگی می گذرم

که نه دل کسی در سینه بلرزد، و نه این دل نا ماندگار بی درمانم ...

 

تا یادم نرفته است بنویسم :


دیشب در حوالی خواب هایم، سال پر بارانی بود...

خواب باران و پاییزی نیامده را دیدم

دعا کردم که بیایی، با من کنار پنجره بمانی، باران ببارد

اما دریغ که رفتن، راز غریب این زندگیست

رفتی پیش از آن که باران ببارد ...

می دانم، دل من همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است!

انگار که تعبیر همه رفتن ها، هرگز باز نیامدن است...

بی پرده بگویمت :

چیزی نمانده است، من می رم !

گونه هایم از گرمی شراب گر گرفته است،

می خواهم تنها بمانم، در را پشت سرت ببند،

بی قرارم، می خواهم بروم، می خواهم بمانم ؟!

هذیان می گویم ! نمی دانم...

نه عزیزم، می دونم وقت خوندن اینم نداری پس نامه ام باید کوتاه باشد

ساده باشد، بی کنایه و ابهام


پس از نو می نویسم :


سلام ! حال من خوب است،

اما تو باور نکن ...

 




موضوع مطلب :

پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 17
  • بازدید دیروز: 7
  • کل بازدیدها: 174531