سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
jiyar

حافظا ، خود را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست
تو آن کشتی ای هستی که مغرورانه باد در بادبان افکنده

و سینه دریا را می شکافد و پا بر سر امواج می نهد

و من آن تخته پاره ام که بیخودانه سیلی خور اقیانوسم

در دل سخن شورانگیز تو گاه موجی از پس موج دیگر می زاید

و گاه دریایی از آتش تلاطم می کند

اما مرا این موج آتشین در کام خویش می کشد و فرو می برد

با این همه هنوز در خود جراتی اندک می یابم

که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم

زیرا من نیز چون تو در سرزمینی غرق نور زندگی کردم و عشق ورزیدم .

.

این اشعار زیبا متعلق به گوته است . بزرگ مردی که ادبیات جهان ، تا به امروز خود را مدیون او میداند . بزرگترین شاعر آلمان و یکی از بهترین شاعران جهان که چنین فروتنانه در برابر حافظ شیراز کرنش میکند و با آن همه بزرگی و اشعار سحرانگیز خود را در برابر او به هیچ می انگارد . گوته به مانند مرادش حافظ ، از عنفوان جوانی عاشق زیست و تا واپسین لحظات عمرش عاشق زندگی کرد و عاشق مرد . عشق به دو چیز ، کلام مسخ کننده حافظ و معشوق زیباروی دوران سالخوردگییش زلیخا .

.

خود او در جایی خطاب به زلیخا میگوید " دلم میخواست باز برایت شعر بگویم ، اما چگونه میتوان سخنی را که مال حافظ نیست ، شعر دانست . چطور میشود شعری را که از حافظ شیراز نباشد برای معشوق خواند ."

میزان علاقه او به حافظ شیرازی بقدری بود که تمامی نامه های عاشقانه اش به ماریا ( زلیخا ) را با کلام حافظ شروع مینمود . ادغام این دو دلبستگی در کنار هم شاهکاری را پدید آورد بنام ( دیوان شرقی ) که تا به امروز عالی ترین اثر ادبی جهانی به شمار میرود که درباره ایران و تجلیل آن نوشته شده است . گوته به معنای واقعی حافظ شناس بود ، با تمامی تعابیر موجود در کلام حافظ آشنایی داشت و از شرایط استبدادی و مذهبی دوران حافظ آگاه بود . ا


چنانکه در یکی از اشعارش در این باره اینچنین میگوید که " ای حافظ مقدس ، تو را لسان الغیب نامیدند ولی سخنت را آن چنان که باید وصف نکردند ؛ عالمان خشک علم لغت نیز کلام تو را به میل خود تاویل می کنند ، زیرا از سخن نغز تو جز آن مهملات که خود می پندارند در نیافته اند . لاجرم دست به تفسیر سخنت می گشایند تا شراب آلوده را به نام تو بر سرکشند . ولی تو، بی آنکه راه و رسم زاهدان ریایی پیشه کنی ، راز نیکبختی آموخته و صوفیانه ره به سرچشمه سعادت برده ای ؛ این است آنچه فقیه و محتسب در حق تو اقرار نمی خواهند کرد "

.

شاید به جرات بتوان گفت کسی تا به این اندازه با حافظ زندگی نکرد و با او حتی بر بال خیال سفر نکرد و در نهایت کسی بمانند او نام حافظ شیراز را در تمام دنیا به جهانیان نشناساند .

 

 

" حافظا ، آرزو دارم از سبک غزل سرایی تو تقلید کنم .

همچون تو ، قافیه بپردازم و غزل خویش را به ریزه کاری گفته تو بیارایم .

نخست به معنی اندیشم و آنگاه لباس الفاظ زیبا بر آن بپوشانم .

هیچ کلامی را دوبار در قافیه نیاورم

مگر آنکه با ظاهری یکسان معنایی جدا داشته باشد .

آرزو دارم همه این دستورها را به کار بندم

تا شعری چون تو ، ای شاعر شاعران جهان ، سروده باشم !

ای حافظ ، همچنان که جرقه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراتوران کافی است

از گفته شورانگیز تو چنان آتشی بر دلم نشسته

که سراپای این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است. " ( گوته )

 

برگرفته از تارنمای کافه نادری

 




موضوع مطلب :

پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 12
  • بازدید دیروز: 56
  • کل بازدیدها: 171434